پلیس آمریکا چطور روتوش میشود؟
|
تصویر پلیس در سریالهای آمریکایی
پلیس آمریکا چطور روتوش میشود؟
تعداد بازدید : 28
وظیفه پلیس در هر کشوری، حفظ امنیت و نظم عمومی آن جامعه است ولی درحال حاضر و بهخصوص در کشورهای غربی و آمریکا با بالا گرفتن میزان درگیریهای خیابانی مردم معترض نسبت به سیاستهای دولتشان، نگاه به پلیس به خاطر تلفات و آسیبهای موجود تغییر کرده است. از این رو در 15 سال گذشته و بهخصوص درچند سال اخیر، سازندگان غربی با ساخت سریالهایی با محوریت زندگی و مشکلات پلیس در کشورهای خودشان، سعی در از بین بردن دید منفی مخاطب و بهخصوص مردمی داشتهاند که به خاطر همین خشونتها، دیگر اعتمادی نسبت به پلیس ندارند. در آمریکا اما وضع کمی فرق دارد، چراکه علاوهبر ذهنیتهای منفی معمول، نسبت به خشونت پلیس، قضیه نژادپرستی و برخورد خودمختارانه پلیس این کشور با مردم رنگینپوست، همیشه خبرساز بوده است و طبق آمار، میزان مردمی که توسط پلیس آمریکا سالانه کشته میشوند، هر سال بیشتر از سال گذشته است؛ طبیعی است که آثار تولیدشده توسط فیلمسازان و تهیهکنندگان هالیوودی معطوف به همین وقایع باشد و درغالب موارد برای بهترشدن ذهنیت جامعه نسبت به سیستم پلیس، واقعیت را برگردان جلوه دهند. ما در این مقاله سعی داریم چند نمونه از سریالهای پلیسی و جنایی را که توانستهاند نظر مخاطبان زیادی را نسبت به خود جلب کنند، بررسی کنیم.
تازه کار تازه کار (the rookie) نام سریالی پلیسی، اجتماعی و کمدی به تهیهکنندگی «اَلکسی هاولی» و محصول سال 2018 شبکه ABC آمریکاست. داستان سریال تازهکار، درباره زندگی مردی است به نام «جان نولان» که در دهه 40 زندگی خود قرار دارد. او حالا بعد از 20 سال زندگی مشترک و پرداختن بیشتر عمرش به کاری که علاقهای به آن نداشته، تصمیم گرفته از همسرش طلاق بگیرد و شهر کوچک خودش را ترک کند و به لسآنجلس بیاید تا به آرزوی دیرینه خود، یعنی پلیس شدن در اداره پلیس لسآنجلس برسد... درنهایت نولان به آرزویش نزدیک میشود و پس از گذراندن دوره مقدماتی به پلیس میپیوندد و در آنجا با دو تازهکار دیگر که آنها هم میخواهند پلیس شوند، سعی میکند لیاقت خود را اثبات کند. نولان در این راه از تجربیات شخصیاش، برای پیشبرد کارش استفاده میکند... تازه کار از آن دسته سریالهای پلیسی نیست که در آنها پر باشد از خشونت و موادمخدر و سردستههای مخوف باندهای تبهکاری و... . در تازه کار مثل دیگر سریالهای شبکه کابلی ABC تمی آرام و مناسب برای تماشا همراه خانواده وجود دارد و به خاطر همین مخاطب از همان ابتدا میداند که قرار نیست با سریالی کاملا جدی و موضوعی خاص روبهرو شود. در سریال تازه کار، بر موضوع عدم وجود نژادپرستی در پلیس لسآنجلس تاکید میشود و دلیل این مساله هم از همان ابتدای سریال، وجود سه افسر تازهکار است که از سه نژاد مختلف آمریکایی، مکزیکی و سیاهپوست کنار هم جمع شدهاند و به قول معروف از همان ابتدا این سه نفر با وجود تفاوت در نژاد، سن و سال و جنسیت، با همدیگر پیمان ابدی رفاقت میبندند و به اصطلاح رفقای شفیق هم میشوند! این تاکید بر عدم مشکلات نژادی بین پلیس و عدم خشونت پلیس نسبت به نژادهای مختلف مردم به قدری در همین چند قسمت ابتدایی سریال واضح است که مخاطب با خود فکر میکند، پس این همه آمار از خشونت پلیس آمریکا علیه مردم عادی و بهخصوص رنگینپوستان در این سریال کجا رفته است؟ در سریال تازه کار، مخاطب با پلیس آمریکایی مسئولیتپذیر، دلسوز و البته مهربان مواجه است، گویی پلیسی که «جرمی ماردیس»، کودک 6 ساله سفیدپوست را به ضرب پنج گلوله کشت یا قاتل جوانان سیاهپوستی چون «آلتون استرینگ» و «راشد رابینسون»، « ترنس کراچر» و... از سیارهای دیگر بوده و ربطی به پلیس آمریکا نداشتهاند! طبق گزارش روزنامه انگلیسی گاردین، پلیس آمریکا در سال 2015 درمجموع 1134 نفر را بدون گناه ثابتشده، کشته است که این آمار 444 نفر بیشتر از سال 2014 بوده است. در این بین بیش از 15 درصد کسانی که کشته شدند مردان سیاهپوست 15 تا 34 ساله بودند که پنج برابر بیشتر از سفیدپوستانی است که درهمین گروه سنی کشته شدهاند. (به نقل از press tv ) در سریال تازه کار، انتخاب بازیگری چون «ناتان فیلیون» بهعنوان شخصیت اصلی ماجرا، با توجه به سریال قبلی این بازیگر به نام کَسل (Castle) که از همین شبکه پخش شد و آن سریال هم تمی پلیسی و ماجراجویانه داشت، قابل توجه است؛ مخصوصا که سریال کسل توانست به مدت هشت سال جزء سریالهای پرطرفدار شبکه ABC باشد و همین هم باعث شد تا با استفاده از همین بازیگر، سازندگان، سریال تازه کار را استارت بزنند که با همان شکل و درونمایه طنز، مردم را سرگرم روایت غیرواقعیشان کنند. لیست سیاه لیست سیاه یا (Black list) مجموعه تلویزیونی در ژانر پلیسی، جنایی و ماجراجویانه است؛ این سریال از سال ۲۰۱۳ از شبکه NBC تاکنون به تهیهکنندگی جون بوکنکامپ، درحال پخش است.
داستان سریال لیست سیاه در مورد ریموند یا «رد ردینگتون»، افسر سابق نیروی دریایی ایالات متحده است که بعد از مدتی تبدیل به یکی از جنایتکاران خطرناک و یکی از 10 فراری مهم تحت تعقیب «افبیآی» که 20 سال قبل ناپدیدشده است، میشود. ماجرای اصلی این سریال از آنجایی شروع میشود که ردینگتون، خود را به هارولد کوپر رئیس نیروی ویژه و معاون سرپرست «افبیآی» در ساختمان جی ادگار هوو، در واشنگتن تسلیم میکند. ردینگتون ادعا میکند که میخواهد به «ا فبیآی» کمک کند تا جنایتکاران و تروریستهایی که او در 20 سال گذشته با آنها درارتباط بوده را ردگیری و دستگیر کنند؛ افراد بسیار خطرناک و منحرفی که دولت ایالاتمتحده از وجود آنها بیاطلاع است و برای آمریکا میتوانند خطرآفرین باشند... لیست سیاه درفصل اول خود توانست محبوبیت زیادی بین مخاطبان به دست آورد ولی با توجه به نوع داستان و تعداد قسمتهای زیاد در هر فصل، این سریال نتوانست آن جذابیت و عناصر مخاطبپسند خود را حفظ کند و خیلی زود رو به افول گذاشت و درفصلهای بعدی این جذابیت کم و کمتر شد تا جایی که درحد یکی از آثار متوسط پلیسی جنایی تبدیل شد. لیست سیاه هر چند سریال خاص و درجهیکی نیست ولی با توجه به مظنونانی که در این سریال به دست ردینگتون به دام میافتند بهنوعی میخواهد این مطلب را بهخورد مخاطب خود بدهد که یک مامور سابق ارتش آمریکا چقدر بر دنیایی به این بزرگی، تسلط دارد و وسعت هوش و تواناییهایش به اندازهای پوششدهنده است که تمام مجرمان سابقهدار بینالمللی را دربرمیگیرد! این دید متوهم از میزان تواناییهای این ارتشی سابق آمریکایی، مخاطب را یاد قهرمانبازیها و اسطورهسازیهای قبلی سینمای آمریکا، در دهههای گذشته میاندازد که در آن سیلوستر استالونه و آرنولد شوارتزنگر برای نجات نه یک کشور که آنچه در زمین و آسمان است، کافی بودند! انتخاب بازیگران در سریال لیست سیاه هوشمندانه بوده است و مخصوصا «جیمز اسپیدر» در نقش رد ردینگتون، با آن عینک حنایی، نگاه مرموز و رفتار سردش، بسیار جا افتاده و مخاطب را با این شخصیت همراه میکند. این شخصیت چنان توانست در جای خود خوب ظاهر شود که تحسین منتقدان زیادی را برانگیخت. منتقد مجله «سینما بلند» درباره شخصیت او در لیست سیاه گفته است: «مجموعههای جنایی روانشناسانه در تلویزیون، متداول و رایج هستند اما درام جدید شبکه «انبیسی» «لیست سیاه» یک سلاح مخفی دارد؛ جیمز اسپیدر. او در سال گذشته در نقش رئیسی فریبنده در سریال «آفیس» بازی کرده، اما جیمز، نقشهای دراماتیک زیادی درگذشته ایفا کرده و به خاطر همین هم برای ایفای نقش رد ردینگتون در این سریال ایدهآل است. یا شاید بهتر است بگویم که این نقش برای او ایدهآل است.» همچنین منتقد «اینترتینمنت تایم» درباره کاراکتر جیمز اسپیدر یا همان رد ردینگتون، در «لیست سیاه» میگوید: «او یک بازیدهنده استاد و یک کنترلکننده است. او تلطیفکننده لذایذ فاخر زندگی است. شخصیت غیرعادی، کاریزماتیک و باهوش او، دربرابر پلیسهای مقابلش، عالی از آب درآمده. شخصیت ردینگتون، تبهکاری است که شما نمیتوانید چشم از او بردارید. او یک نابغه و درحال حاضر محبوبترین مرد در تلویزیون است.» البته سازنده مجموعه لیست سیاه، جان بوکنکَامپ اعلام کرده که کاراکتر رد ردینگتون را براساس برداشت آزادانه و الهام از «جیمز وایتی بالجر»، رئیس مافیای بوستُن نوشته است. ولی به خاطر نوع داستان و قرار گرفتن دو شخصیت رد و الیزابت درمقابل هم، مخاطب آشنا با سینما و تلویزیون در همان قسمت اول این مجموعه به شباهت بین این شخصیتها و شخصیتهای فیلم سکوت برهها و سریال هانیبال پیمیبرد.
مجموعه لیست سیاه، تاکنون نامزد دریافت جوایز زیادی ازجمله «گلدن گلاب»، «پیپل چویس اَوارد»، «امی» و... شده و در سال ۲۰۱۴ هم موفق به کسب جایزه بهترین سریال درام از مراسم «امی» شده است. شنود یا (The wire) نام مجموعهای پلیسی، جنایی و درام است به نویسندگی «دیوید سیمون» و محصول سال 2002 تا 2008 شبکه HBO آمریکا. داستان سریال شنود درمورد پلیس شهر بالتیمور و خلافکارانی است که این ماموران پلیس با آنها درگیرند. افسر پلیس بازرس جیمی مک نالتی به همراه دیگر همکارانش در بالتیمور با تاجران غیرقانونی موادمخدر، خلافکاران و... مبارزه میکنند ولی هر چه داستان جلو میرود پیچشهای جدیدی وارد خط اصلی داستان میشود که مخاطب را با خود همراه میکند. سریال شنود طبق ادعای سازندهاش، دیوید سیمون که مامور سابق پلیس آمریکا و خبرنگار روزنامه «بالتیمورسان» بوده و نویسنده اصلی داستان شنود هم محسوب میشود، از روی دنیای واقعی و زندگی حقیقی پلیس شهر بالتیمور ساخته شده است. دیوید سیمون که زمانی شخصا با پلیس همکاری میکرده براساس خاطرات و شخصیتهای دنیای واقعی، سریالی ساخته که بیشتر از دیگر سریالهای ژانر پلیسی و جنایی توانسته واقعیت جامعهاش را به تصویر بکشد. در شنود، مخاطب با سریالی طرف میشود که از تقابل میان پلیسها، جنایتکاران و قاچاقچیهای موادمخدر سخن میگوید. این خلافکاران که معمولا هم سیاهپوست هستند هیچ شباهتی به سیاهپوستان دیگری که تا به حال مخاطب در سریالها و فیلمهای دیگر آمریکایی دیده است، ندارند و دلیل هم مشخص است؛ این سیاهپوستان چه از نظر چهره و رنگ پوست و چه از نظر سبک و فرهنگ زندگی، کاملا سیاهپوست ماندهاند و نه دورگهاند و نه شبیه سیاهپوستان رده بالایی هستند که سبک زندگیشان مثل بقیه سفیدپوستان قشر بورژوای آمریکاست. در سریال شنود، مخاطب با سیاهپوستانی مواجه است که جزء اقشار ضعیف جامعه محسوب میشوند و نه میتوانند به خاطر فقر مادی تحصیلات عالیه داشته باشند و نه در جامعه جایگاهی دارند و در یک پله پایینتر از سفیدپوستان بیارزش (لقبی که غربیها به سفیدپوستانی که از نظر مالی و جایگاه اجتماعی پایین هستند، میدهند) در جامعه آمریکا زندگی میکنند و هیچ راه پیشرفتی هم در زندگی، جز پیوستن به گروههای خلافکار ندارند. در شنود مخاطب با سریال پلیسی طرف میشود که به هیچ عنوان قهرمان بینقص ندارد، به عبارت دیگر، در این سریال قهرمانان مفهوم کلاسیک و قدیمی خود را ندارند و هر شخصیت اصلی اشتباهات و نقاط ضعف خود را دارد. تمام شخصیتهای سریال شنود، بهنوعی قربانی سیستم و ساختار فاسد دولتی هستند. بیشتر این شخصیتها خاکستری هستند و حتی با وجود اینکه میخواهند عدالت را اجرا کنند ولی به خاطر فساد سیستم نه اینکه نخواهند، بلکه نمیتوانند درست عمل کنند. به خاطر همین هم مخاطب از همان ابتدا با شخصیتهایی روبهرو میشود که هر کدام از نظر اخلاقی دچار مشکل و انحرافات مخصوص به خود هستند ولی همه این شخصیتها و بهخصوص پلیسهای این داستان، آرمانهایی برای خدمت به مردم خود دارند و تمام سعیشان را میکنند این آرمانها را تا جایی که میتوانند زنده و پایدار نگه دارند و درنهایت هم این پلیسها به خاطر آرمانهایشان همهچیزشان را از دست میدهند و نمونهای از پلیس آمریکایی فداکار میشوند که با وجود مشکلات اخلاقی و... وقتی پای وظیفهشان درمیان باشد، حاضرند خودشان را فدا کنند اما آرمانشان را هرگز. در شنود با وجود اینکه قرار است قلب جامعه آمریکا به تصویر کشیده شود ولی سریال به هیچوجه به صورت جدی وارد مشکلات نژادپرستانه جامعه آمریکا نمیشود و خیلی سطحی از این مساله میگذرد، این مساله مخصوصا برای سریالی که در قلب جامعهای نژادپرست و درمورد تقابل بین سیاهپوستان و سفیدپوستان آن جامعه ساخته شده، بسیار عجیب است. در شنود، هیچ سفیدپوستی واژه کاکاسیاه را برای سیاهپوستان بهکار نمیبرد بلکه این خود سیاهپوستان هستند که برای مخاطب قرار دادن همدیگر این واژه را بهکار میبرند و مشخص نمیشود که سیاهپوستان این جامعه چنین واژه تحقیرآمیزی را در ابتدا، از کجا شنیدهاند! در شنود، ماموران سفیدپوست بهدور از هرگونه نژادپرستی در کنار سیاهپوستان کار میکنند و بهترین دوستان برای همکارانشان هستند و حتی رفتارشان با خلافکاران سیاهپوست بهدور از هرگونه نژادپرستی است. به غیر از نپرداختن به مساله نژادپرستی، دیوید سیمون بهعنوان نویسنده و گزارشگر جنایی روزنامه «بالتیمور سان» ثابت کرده است که در به تصویر کشیدن دنیای پلیسی و جنایی بسیار ماهر است. این نویسنده معروف قبل از سریال شنود، با استفاده از سالها تجربه در زمینه گزارشنویسی جنایی در سالهای 80 و 90 توانست در سال 2000 مینیسریالی براساس کتابی از خودش به نام «گوشه» (The Corner) بسازد و موفقیت این سریال باعث شد تا سیمون با حمایت شبکه HBO دو سال بعد بتواند سریالی مثل شنود را بسازد که طبق آمار توانست بالاترین میزان محبوبیت را بین مردم آمریکا و حتی دنیا کسب کند. دیوید سیمون، چون خودش شخصا با مشکلاتی که در این سریال به تصویر کشیده در دنیای واقعی رو در رو بوده است برای نویسندگی سریال شنود انتخاب شد ولی متاسفانه درمورد به تصویر کشیدن واقعیت نژادپرستانه و رایج در جامعه آمریکا نتوانست خطقرمزها را کنار بزند و سریالش را با قدرت و واقعگرایی بیشتری بسازد که خب این مساله مانند یک کمبود بزرگ در این سریال دیده میشود. در مسابقه بزرگ بوکس سال 2017، بین قهرمانان بوکس جهان «فلوید میودر» سیاهپوست و «کانر مک گرگور» سفیدپوست، که لقب بزرگترین مسابقه بوکس قرن را به خود گرفت، «میودر» درلحظه ورود به صحنه مبارزه، لباس عجیبی پوشیده بود که کلاههودی بر سر داشت و به همراه آن نقاب آفتابگیر زده و صورتش را هم پوشانده بود! این نوع پوشش عجیب درواقع بهنوعی نشان از اعتراض به قوانین نژادپرستانه پلیس آمریکا نسبت به سیاهپوستان بود (طبق قوانین، هیچ سیاهپوستی حق ندارد از عصر به بعد کلاه هودی سوییشرتش را روی سرش بیندازد یا نقاب بزند چراکه با توجه به چهره سیاهش قابل شناسایی نیست و پلیس میتواند به این دلیل با او برخورد کند!) وقتی قهرمان بیرقیبی مثل میودر که ثروتمندترین بوکسور و ورزشکار جهان است، طعم تلخ تبعیض نژادی را در آمریکا چشیده باشد، مشخص است درمورد مردم عادی رنگینپوست که در کوچه و خیابان هستند وضعیت به چه صورت است... در سریال شنود با وجود فضا و جو واقعگرایانهاش باز هم به هیچوجه به شدت نژادپرستی در آمریکا نپرداختهاند و خیلی سرسری از کنارش عبور کردهاند و تنها به نشاندادن نوع دیگری از سیاهپوستان که اغلب فقیر و خلافکارند، قناعت کردهاند.
سریال شنود با توجه به نمره بالایی که در سایتهای معتبر از جانب مخاطبانش و منتقدان گرفت ولی هرگز موفق به دریافت جوایز معتبر بینالمللی بهعنوان یک مجموعه تلویزیونی بسیار موفق نشد و طبق سیاستهای هالیوودی به اصطلاح از جانب سرمایهگذاران و سیاستگذاران تحویل گرفته نشد ولی با همه اینها این سریال توانست نام خود را بهعنوان یکی از برترین سریالهای تلویزیونی آمریکایی بین مخاطبان و منتقدان ثبت کند. ذهنهای جنایتکار یا (CIRIMINAL MINDS) مجموعهای تلویزیونی در ژانر پلیسی، جنایی و روانشناسانه است که از سال 2005 تاکنون از شبکه CBS پخشش ادامه داشته است. داستان مجموعه ذهنهای جنایتکار درمورد گروه متخصصی از پلیس آمریکاست که وظیفهشان بررسی رفتار مجرمان است و از این راه مجرمان و قاتلان را به دام میاندازند و دستگیر میکنند. در ذهنهای جنایتکار، هر قسمت درمورد یکی از پروندههایی است که این گروه بررسی میکنند. بیشتر این پروندهها مربوط به بیماران روانیای است که دست به قتل میزنند و اکثر این مجرمان، قاتلان سریالی هستند. البته با توجه به موضوع سریال در ذهنهای جنایتکار، اشاراتی به قاتلان سریالی واقعی آمریکا هم میشود... در سریال ذهنهای جنایتکار تصویری که از پلیس ارائه میشود نمونه یک تصویر اتوکشیده و کلاسیک است. این گروه که بهعنوان پلیس جنایی شناخته میشوند، همیشه ظاهری شیک و شسته و رفته دارند و بهعنوان ماموران رده بالای «افبیآی»، کلاسشان از پلیس کوچه و خیابان چندین پله بالاتر است و سر و کارشان هم با سطح بالاتری از خلافکاران، که قاتلان سریالی و تبهکاران بسیار مخوف را شامل میشوند، است. با توجه به تعداد بالای قسمتهای هر فصل از سریال ذهنهای جنایتکار و مجزا بودن داستان هر قسمت، این سریال، داستان دنبالهداری ندارد و این باعث میشود تا مخاطبانی که به صورت هفتگی آن را دنبال میکنند اگر چند قسمت را هم از دست بدهند، خط اصلی سریال را مانند دیگر سریالهای پلیسی از دست ندهند و این خودش برای یک سریال دنبالهدار که پخشش بیشتر از یک دهه ادامه پیدا کرده است بهنوعی مزیت محسوب میشود. سریال ذهنهای جنایتکار به خاطر پرداختن به موضوعات تحلیلی و روانشناسی جنایی، سبک خاصی دارد و توانست در مدت پخشش، مخاطبان زیادی را با خود همراه کند و تصویری از پلیس متعهد، متخصص و اغلب پیروز آمریکایی را به تصویر بکشد که همیشه پا به پا و حتی جلوتر از مجرمان حرکت میکنند و از مردم درمقابل خلافکاران خطرناک محافظت میکنند. به خاطر محبوبیت سریال ذهنهای خطرناک بین مخاطب عام، نمونه کرهای این سریال هم با الهام از نسخه آمریکایی آن، در سال 2017 در کره ساخته شد و توانست به خاطر موضوع جالبتوجه و متفاوتش محبوبیت زیادی پیدا کند.
|
|
آدرس مطلب:
|